جدول جو
جدول جو

معنی قلخ قلخ - جستجوی لغت در جدول جو

قلخ قلخ
(قَ لَ قَ لَ)
کلمه ای است که وقت گشنی گویند که گویی واداشتن است فحل را بر جماع. (منتهی الارب). از اسماء اصوات است که برای فحل گفته میشود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ کَ)
دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری گیلان و 6هزارگزی باختر قیطول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 250 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، پنبه، میوه جات، توتون، صیفی، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی از طایفۀ کلهر هستند. در دو محل نزدیک بهم واقع شده و به قلی قلی نریمان، قلی قلی سلیمان، قلی قلی مهدیخان نامیده میشوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قل قل
تصویر قل قل
((قُ. قُ))
غل غل، جوش، صدای ترکیدن حباب های مایع جوشان
فرهنگ فارسی معین
غلغل کردن آب به هنگام جوشیدن، صدای جوشش آب و ترکیدن حباب های آن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای قل زدن مایع بر روی شعله
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی راه رفتن در اثر خستگی
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر، گردویی که پوستش به راحتی جدا شود
فرهنگ گویش مازندرانی
به آهستگی کاری را انجام دادن، صدایی که از تکان دادن چیزی در قوطی و ظرف پدید می آید، صدای
فرهنگ گویش مازندرانی